نگاهی گذرا به فعالیتهای هنری

ابوالحسن کیوان

افتتاح تفرجگاه آرمان در مشهد در سال 1395 آخرین کار کیوان، برای ما فرصتی ایجاد نمود که به معرفی گوشه ای از فعالیتهای هنری ایشان در زمینه های معماری و هنرهای تجسمی بپردازیم.

گوناگونی رشته های مختلفی که او در آنها دست به تجربه زده و نیز حجم زیاد کارهایی که در این زمینه ها انجام داده است در خور تحلیلی عمیق و همه جانبه است که در این مختصر نمی گنجد. با این همه در این بررسی کوتاه تلاش می کنیم کلیاتی از مسیر کاری ایشان برگزینیم که بتواند تصویری روشن از سیمای هنری او ترسیم نماید. این بررسی و معرفی مختصر می تواند زمینه یا انگیزه ای باشد برای تحلیلی جامع تر از کارهای او.

این نوشته حاصل ساعتها گفتگو با ایشان درباره همه چیز و نیز برداشت ما از کارهای او است. برداشتی که قاعدتا محدودیت های خودش را دارد و محدود است به  درک و اندوخته های ما. این دیدگاه بر این باور است که هنر اصیل می تواند ما را در مسیر تجربه هایمان در زندگی یاری رساند. باور داریم که هنر که در اینجا مراد هنرهای تجسمی و معماری است، نوعی زبان ارتباطی است و در این ارتباط، بیان تاویلی است از طبیعت و انسان در کنار زبان نوشتاری و گفتاری، به دیگر سخن، پنجره ای است که نوع  دیگری از دیدن، غیر از دیدن و درک کردن از راه زبان را به روی ما می گشاید. این پنجره در کنار پنجره های دیگر ما را در یافتن و گزینش پاسخهای مناسب برای پرسشهایمان یاری می رساند

مجتمع آرمان شامل صخره – دو غار – آبشار ها و مجسمه ها- 1395

او در سال 1358 از دانشگاه هنر فارغ التحصیل شد. اما فعالیت حرفه ای هنری خویش را سالها قبل از ورود به دانشگاه هنر یعنی در سال 1348 در رشته های پوستر و پلاکارد سینما آغاز کرده بود. از معدود کسانی بود که در این حوزه گرافیکی، بصورت حرفه ای کار می کرد و به خاطر اعتباری که در بین کمپانی های فیلم سازی آن زمان کسب کرده بود، یعنی کمپانی هائی که در تهران پخش فیلم داشتند مثل شرکت کلمبیا، برادران وارنر، متروگلدن مایر و سایرین، اکثر کارهای تبلیغاتی آن شرکتها منحصراً به او واگذار می شد. در چند عکس بجا مانده از کارهای آن دوره تسلط او را به حرفه خویش با جود سن کم می توان تشخیص داد.

بیل بورد برای سینما پولیدور تهران 1351
7 x 3 m اندازه

بیل بورد برای سینما پولیدور تهران 1351
12 x 7 m اندازه

پس از ورود به دانشگاه و فراگیری آکادمیک هنرهای تجسمی، درک و نگاه او به کار حرفه ایش نیز دگرگون شد.عناصر بصری، تحت انظباطی آگاهانه تر در خدمت گرافیک پوستر و پلاکارد قرار گرفتند. در این زمان کمتر کار سینمایی می کرد و بیشتر طراحی، اما هر کار که می کرد آنرا با مطالعه و دقتی که از خصوصیات اوست، انجام می داد. در کنار کارهای هنری به کارهای فنی نیز علاقه داشت بطوری که این علاقه به ساخت چند دستگاه از جمله دستگاه آپارات سینما (پروژکتور) منجر شد. این تجربه های فنی در آینده در حل مسائل فنی پروژه ها مثل کوه نور، به کمک او آمد.

اولین نمایشگاه انفرادی خویش را در سال 1355 در دانشکده هنرهای تزئینی (دانشگاه هنر) برپا نمود. اینجا دیگر پلاکارد سینما نبود بلکه تابلو نقاشی بود با موضوعات اجتماعی، هر چند تأثیر کارهای سینمائی گذشته مثل نحوه رنگ گذاری، ریتم قلم مو و یا جای گیری موضوعها (کمپوزیسیون) را می شد در تابلوهای جدید او تشخیص داد، اما کارهای جدید او نشان می داد که می داند به دنیای دیگری از جلوه های هنر وارد شده است که باید در آن به زور آزمایی بپردازد. نمایشگاه بعدی او در سال بعد نشان داد که تا حدود زیادی از کار سینمائی اش فاصله گرفته است. از طرفی به ندرت کار سینمایی می کرد چرا که همه توان خویش را در مطالعه و کار بر روی عرصه دیگری از هنر یعنی طراحی و نقاشی قرار داده بود.

بررسی گذاری کارهای او در چهار جلد از آثار منتشر شده اش نشان می دهد که نگاهی پرسشگر و انتقادی به محیطش دارد. در بیشتر آثارش تلخی زندگی موج می زند. اما این تلخی شخصی نیست بلکه ناشی از ناملایمات پیرامون اوست. اعتراض هم هست، اعتراض به هر آنچه غیر انسانی  است. به عنوان مثال در یکی از تابلوها بنام «نوبتی» در کتاب اینجا پرندگان نمی خوانند، درگیری بین آدمی و سگ بر سر غذاست کنار سطل زباله،

نوبتی
هم کاسه

از موضوع تابلو می توان دریافت که قبل از رسیدن فرد گرسنه به سطل زباله، سگ مشغول خوردن بوده است. و مرد سگ را رانده است تا نوبت به او برسد.

در این تابلو ما تنها فقر را نمی بینیم بلکه اعتراض به این شیوه از زندگی را هم می بینیم. فرم بیان در این تابلو از اکسپرسیونی قوی و خلاصه شده برخوردار است. جزئیات تا حد امکان حذف شده اند تا مانع صراحت و قدرت بیان نشوند. در صفحه مقابل تابلوی نوبتی، تابلوی دیگری است بنام «هم کاسه» گویی ما با صحنه دیگری از تابلوی نوبتی روبرو هستیم. گویا مرد که خود مزه گرسنگی را چشیده است از سگی که رانده است معذرت خواسته و او را دوباره به سفره مشترک روی زباله، دعوت کرده است.

هر دو تابلو به روش مونوتایپ و سیاه سفید کار شده اند. خشونت بکار رفته در رفتار قلم مو روی تابلو که هماهنگی با محتوای درونی کار دارد، در واقع نمایش بصری از خشونت فقر است. سادگی در بیان و چند لایه گی معنائی که به تاویلهای متنوعی در تابلوها می انجامد، از ویژگی های این دو تابلو و دیگر کارهای او به ویژه در مونوتایپ ها هستند. مضمون های متنوعی از زندگی مردم و نیز سادگی و قدرت اکسپرسیونیستی در بیان بسیاری از کارها، ارتباط قشرهای مختلف مردم را با کارهای او تسهیل می سازد، بدون آسیب زن به عمق معنا و شکل زیباشناختی آن. مسئله ای که در تضاد قرار می گیرد، از یک طرف با ناتورئالیسم خشک و بی مایه ای که بدون عبور از صافی عناصر زبانی بصری و تجسمی، کپی صرف از واقییعت را انجام می دهد. و از طرف دیگر با کلی گویی و ابهام نمایی سطحی کارهایی که زیر چتر مدرنیسم انجام می شود. که هر دو مورد ناشی از ضعف اندیشه و عدم خلاقیت است. اما چرا در این کارها حرفی از شادی نیست.

آیا در زندگی خویش و اطرافش نشانی از شادی نمی بیند که آن را نمایش دهد یا وجود دارد اما او نمی بیند. یا آنقدر کم است که در ناهنجاری های گرداگردش موضوعیت نمی یابد. آیا او نباید شادی را برایمان ترسیم می کرد که تلخی زندگی را راحت تر تحمل کنیم؟ یا بگوید ببینید: زندگی زیبایی هم دارد. می گوید

متأسفانه این ناهنجاری ها بخش بزرگی از زندگی ما را تشکیل می دهند که نمی توان بسادگی از کنار آن گذشت، این مسئله در کلیت موسیقی و شعر ما نیز وجود دارد. این اندوه در شعر و موسیقی ما آینه ایست از زحمها و ویرانی های بر جا مانده از حمله های مکرر تاریخی به این سرزمین)

نقاشی های او بیان گر تجربه و اندیشه های تلخ تاریخی ماست که هر نسلی به ناگزیر بر دوش می کشد و به ناچار در پس بیان هنریش بازتاب می یابد. این اندیشه در کلام حافظ به زیبایی نمایان است (زتند باد حوادث نمی توان دیدن ـ در این چمن که گلی بوده است یا سمنی) همین معنا را در شعر شاملو نیز می بینیم (در نیست، راه نیست، …  ما بیرون زمان ایستاده ایم) با این همه چیزی که در این تلخی، و اعتراض هست باور صمیمانه اوست. این تلخی درونی اوست. بر گرفته از زندگی شخصی و اجتماعی اوست  برای همین به دل می نشیند و باورپذیر است.

پس از اتمام دانشگاه. در سال 1358 به تدریس در همان دانشگاه مشغول شد. اما در کنار تدریس، کنکاش در عرصه های مختلف هنری چه برای امرار معاش و چه برای کسب تجربه ادامه داشت، مثل عکاسی، طراحی جلد کتاب و یا کارهای گرافیکی و تزئینی،  در سال 1365 همراه با شبرخ گلباز حاصل چندین سال تلاش کاری شان را در زمینه نقاشی و مجسمه در یکی از گالری های تهران (کارگاه هنر) به نمایش گذاشتند که به استقبال بسیار روبرو شد.

اشتیاق به دانستن و کسب تجربه، چیزی که فکر می کند هر چقدر بیشتر در طلبش به جستجو می پردازد، دامنه اش وسیع تر می شود سبب شد که در سال 1370 پس از ناکامی در گرفتن ویزا از کشور فرانسه. برای تحصیل در رشته معماری با خانواده به استرالیا برود. با این همه استرالیا بستری شد برای بسیاری از تجربه ها، چه در زمینه معماری که از قبل به آن علاقمند بود و چه در زمینه هنرهای تجسمی. چند ماه از ورود به استرالیا نگذشته بود که با شبرخ گلباز مشترکا جایزه راندال استودیو را دریافت کردند که برای آنها در آن شرایط سخت بسیار ارزنده بود. این جایزه استودیوی بزرگی است متعلق به یکی از هنرمندان قدیمی استرالیا که پس از مرگش هر سال در اختیار هنرمند یا هنرمندانی شایسته قرار می گرفت تا در آن هر یک به مدت یکسال کارکرده و یا نمایشگاه برپا کنند. شهرداری شهر بریزبین در ایالت کونینزالند هم که متولی این قضیه بود خود بودجه ای به عنوان کمک هزینه در اختیار هنرمندان منتخب قرار می داد.

در استرالیا علاوه بر تحصیل در چندین نمایشگاه انفرادی و گروهی نیز شرکت کرد از جمله  نمایشگاه ناجی کالج در شهر بریزیین که برنده جایزه دوم آن شد و سال بعد جایزه اول آن کالج را نیز نصیب خود کرد. با این که به سختی کار و مطالعه می کرد باز هم از زندگی در استرالیا راضی نبود. گویی استرالیا تشنگی او را رفع نمی کرد.

مطلبی در دو روزنامه استرالیایی در مورد جایزه راندال استودیو که در اختیار کیوان و گلباز حق قرار گرفت
یک بومی استرالیایی در حال نواختن ساز بومی به اسم دیجریدو(Didgeridoo)  

می گوید: ( استرالیا آن غنای فرهنگی را برای منی که می خواهم از آنچه که دارم» «منهای محدودیت های سیاسی» فراتر بروم، نداشت. من از کشوری کهنسال با فرهنگی غنی و سالخورده و نیز با همه خصوصیات یک کشور جهان سومی. به یک کشور نسبتاً پیشرفته، جوان و زیبا با مردمی بسیار آزاد، راحت و مرفه، مهاجرت می کردم. استرالیا کشوری است مدرن با سابقه دمکراسی و با هم نشینی و آمیختگی فرهنگهای مهاجر و بدین لحاظ مناسب برای بسیاری از مشاغل  برای همین بسیاری از ایرانی ها در آنجا رشد کرده اند. با این حال آن زایش فرهنگی که مثلاً فرانسه در ادبیات و هنرهای تجسمی و یا آلمان در فلسفه برای یک مهاجر دارد. در هنر برای من نداشت. هر چند بعضی وقتها فکر می کنم شاید من به  دلایل مشکلات مالی، ذهنی، زبانی و بودن در سن چهل سالگی و شکل گرفته. نتوانستم آنچه را که مطابق انتظاراتم بود در آنجا بیابم.

معمولاً خلاقیت و جوشش ذهنی در فضای زبانی که در آن متولد شده ای، اتفاق می افتد یعنی در همان کنش زبانی مشترکی که با هم اجتماعی خودت داری و در آن بده بستان ذهنی انجام می دهی. حتی اگر مهاجرت کنی، خودت را با خودت می بری. در آنجا باز فضایی که تو در آن زنده هستی و گفتگوی درونی داری و هم زندانی آن. آن زبانی است که در آن متولد شده ای و طبیعت آدمها و اشیاء اطراف را درون آن ریخته ای و به همان رنگش درآورده ای. یعنی بودن تو. یا هستی تو، در آن زبان الفت گرفته تو جاری است. از چشم آن زبان است که می بینی و می فهمی که هستی و دیگران هم هستند.

وقتی مهاجری، فضایی درونی داری، ولی ارتباط بیرونی تو تا فراگیری زبان جدید بریده می شود. نوعی کودکی در بزرگسالی تو اتفاق می افتد. در فضایی گیج و معلق قدم می زنی. اشیا و کلمات جدید فرق زیادی با هم ندارند. نشانه های بی روحی هستند. اصلاً زنده نیستند چون با تو زندگی نکرده اند چون سالها همراه تو نبوده اند تا تو درون آنها ریخته شوی و آنها درون تو را بسازند و شکل دهند. هر کلمه در زبان مادری هر روز، در اثر تجربه و حادثه ای گوشه ای از آن تراش می خورد تا الماس نهایی اش شکل بگیرد. تو بدون اینکه بدانی با آن الماس ها فکر می کنی و حرف می زنی. برای همین ناچاراً زمان فراگیری زبان جدید به ترجمه نامحسوس فضا و محیط جدید به زبان مادری پناه می بری. یعنی معادل گذاری می کنی. به همین دلیل پی می بردم که زایش در درون فرهنگ خودی سهل تر است. و باز به همین دلیل خیلی وقتها احساس می کردم که ماهی هستم که از آب بیرون افتاده ام.

اما در مجموع برایم بسیار مفید بود. در برخورد با فرهنگهای دیگر است که شما ضعف ها و قوت های فرهنگی و شخصی خود را در می یابی. مهاجرت برای کسی که چشم تربیت شده ای برای دیدن دارد یا به قول عرفا با چشم دل می بیند حکم آینه ای را دارد که خودت را در آن می بینی. کژی ها و کاستی هایت در آنجا بیشتر نمایان می شود و اگر مستعد باشی. بنای درونت قابل ترمیم نیز می شود).

با این که تدریس در یکی از دانشگاه های مهم استرالیا یعنی دانشگاه گریفیس را شروع کرده بود با این که در سرزمینی زیبا گذران می کرد اما سرانجام با خانواده اش به ایران برگشت. ظاهراً چراغش در آنجا نمی سوخت.

پس از بازگشت به ایران برای تدریس در دانشگاه آزاد از او دعوت شد. ابتدا در رشته نقاشی، و سپس واحدهای طراحی رشته های گرافیک عکاسی و طراحی صنعتی را نیز بعهده گرفت. با این که واحد پرسپکتیو برای تدریس  در رشته نقاشی وجود نداشت. به دلیل اینکه فراگیری آن را برای دانشجویان ضروری تشخیص می داد و نیز استقبال خود دانشجویان، آن را بصورت جدی به دانشجویان تدریس می کرد. در کنار تدریس در چندین نمایشگاه گروهی و انفرادی نیز شرکت کرد از جمله بینالهای موزه هنرهای معاصر تهران

.

کتاب کاری از جنس موزائیک

یکی از آثار متمایز او، کاری است بنام «کتاب» که در سر در ورودی کتابخانه پارک خیام تهران، در سال 1376 با موزائیک و تا حدودی بصورت نقش برجسته اجرا شده است. عناصر موضوعی این کار در ارتباط با کتاب هستند مثل شمع، خروس (که سمبل بیدارباش در فرهنگ ماست) افراد کتاب خوان (کودک و بزرگسال) و خود کتاب، رنگها در دو طیف کنتراست آبی و نارنجی و تنالیته های آن سیر می کنند. پاساژهای رنگی و یا به عبارتی گردش انواع خاکستری بین سطوح رنگی به ایجاد هارمونی و برجستگی در کار کمک کرده اند. ترکیب بندی کوبیستی فرمها یعنی نمایش چند جهت از یک شیء از ویژگی های این کار است.

د.

1376 کتاب. کاری از جنس موزائیک. تهران. کتابخانه پارک خیام
زنی در حال مطالعه بخشی از کار موزائیک بنام کتاب

یکی از ویژگیهای این کار موزائیک که با دیگر آثار او متفاوت است شادی درونی آن است.او اهل مطالعه است و بسیار هم می خواند. می گوید بیشترین لذت را از مطالعه می برد. پس جای تعجب نیست که این کار بر خلاف کارهای دیگر او پیام آور شادی باشد. اگر در پی یافتن زمان و یا لحظه ای از روز در تابلوهای او باشیم باید بگویم این لحظه در نقش برجسته «کتاب» صبح است. من بوضوح تمام رنگهای صبح را، یعنی آن بازی پرتوهای طلائی در پس زمینه آبی آسمان، در لحظاتی که خورشید با تمام دلبری هایش در حال سرک کشیدن به آستانه روز است، را می بینیم.

چهار ـ پنج سال تدریس در دانشگاه و 5 سال تدریس در کلاس خصوصی، برای او که اهل کنکاش و جستجو بود. یعنی ماندن و پوسیدن. با این که به تدریس علاقه داشت اما احساس می کرد دانشگاه محیط خلاق و مناسبی در اختیار او و دانشجویان قرار نمی دهد. تدریس در کلاس خصوصی و دانشگاه را، مسیر درست فراگیری هنر نمی دانست. وقتی پروژه موزانیک پارک خیام را با کمک از دانشجویانش در کارگاهش انجام می داد احساس می کرد راه درست یا بهترین راه همین است. دانشجو عملا درگیر یک کار واقعی و قابل لمس می شود و هر توضیح که لازم باشد و او بداند و یا هر سنوالی که به ذهن دانشجو برسد. می تواند مبنای آموختن قرار گیرد. اما این شرایط فراهم نبود و وقت می گذشت یس دانشگاه را رها کرد و مشتاقانه به رشته معماری روی آورد

معماری

معماری را فضای مناسبی برای پیاده کرده بسیاری از ایده هایش می دید و این قضیه درست بود. معماری به نوعی وسعت عمل به او می داد مخصوصاً در شیوه ای که او و شبرخ گلباز در مسیر تلاششان به آن دست یافته بودند. از این رو سنگ بنای اولین تجربه خاص پس از هشت نه ماه مطالعه و بررسی، روی بعضی مواد و مصالح در کیش اتفاق افتاد. این تجربه تلفیقی بود از معماری، مجسمه و نقاشی که هر یک دیگری را تکمیل می کرد.

صخره و آبشار مقابل فروشگاه پردیس2 جزیره کیش 1377
1377-صخره و آبشار مقابل فروشگاه پردیس2 جزیره کیش

صخره و غار پردیس در جزیر کیش -کاری مشترک با شبرخ گلباز حق

صخره و غاری نسبتا طبیعی و دلنشین و محوطه سازی جذاب اطراف آن که با هوشمندی توسط او و شبرخ گلباز طراحی و اجرا شده است، در کنار بازار پردیس در کیش، تجربه نوینی بود که تا آن زمان در ایران اتفاق نیفتاده بود. معمولاً آنچه که بعنوان صخره و آبشار در میادین و یا پارکها اجرا می شود، تقلیدی ناتورنالیستی و ابتدایی و بدون درک زیباشناسانه از حجم و طبیعت است. مخلوط سنگ طبیعی و سیمان که با رنگهای تند و خام رنگ آمیزی می شوند. حجمها در صخره پردیس هرچند نمودی طبیعی دارند اما این امر در چارچوب زیباشناسانه ای که هنرمند بر آنها تحمیل می کند اتفاق می افتند. یکی از تعاریفی که از هنر می شود اینست که هنر، طبیعت است باضافه هنرمند. این بیان را می توان بخوبی درباره صخره پردیس و کوه نور بکار برد. از کاستی های صخره پردیس که طبیعت هر تجربه ی تازه ایست اگر بگذریم، این تجربه سنگ بنایی شد که کارهای دیگر او در مسیر تکاملی آن واقع شدند. از جمله کوه نور، که اوج پختگی او تا آن زمان در این شیوه از معماری است. مجسمه بادبانها که روبروی صخره پردیس نصب شده است باز هم کار مشترکی از این دو هنرمند است که به زیبایی مجموعه می افزاید

1377 غار زیر صخره- مقابل پردیس 2 جزیره کیش
1377 آبشار مقابل پردیس 2 جزیره کیش

کوه نور

کوه نور جزیره کیش – 1383
مجموعه آثار از جمله پروژه کوه نور 1383

می توان گفت که بنای کوه نور هم از لحاظ معماری و هم به لحاظ توریستی، دیدنی ترین و جذاب ترین بنای کیش است و یکی از معدود بناهای جذاب در نوع خود در ایران و منطقه است. این زیبایی و جذابیت، مدیون طراحی و ساخت خلاقانه و هوشمندانه آن است. این حرف را نیز از زبان بسیاری از معماران ایرانی و خارجی که از آن دیدن کرده اند می توان شنید. هر سال هزاران مسافر کیش از آن دیدن می کنند. در بین مسافران از همه اقشار مردم دیده میشوند از روسای جمهور کشورها، وزیران و مقامات آنها، مدیران و میهمانان سازمان منطقه آزاد. شهرداران ایران و همچنین هزاران توریست از ایران و کشورهای دیگر، همه با کمی اختلاف آن را می ستایند. ستایش این صخره دیدنی همرا با حیرت هم هست. همرا با این سوال که  آیا از قبل بوده است یا ساخته شده است. راز این ستایش ها در این است که طبیعت که همیشه ستایش انگیز است بدست معماری ورز داده شده و شکلی هنری و کابردی بخود گرفته است. برای همین متخصصین رشته هنر و دیگران هر دو از دیدن و بودن در آن لذت می برند

می توان کوه نور را شاخص ترین و شاید بهترین اثر او در این زمینه قلمداد کرد که تا کنون ا نجام داده است. بقول خودش هر چه را تا آن زمان فرا گرفته بود بر سر این کار گذاشته است. چه در زمینه هنر و چه در زمینه کارهای صنعتی که به دلایلی از نوجوانی در هر دو رشته درگیر بوده است. تجربه داشتن در ساخت چندین دستگاه صنعتی در گذشته، به او کمک می کرد که مسائل فنی درگیر در روند ساخت کوه (مثل سازه، تاسیسات و درب کوه ) را راحت تر حل کند..

داخل غار کوه نور و مجسمه چوبی آن که در داخل پنجره به ارتفاع حدودا 3 متر نصب شده 1383
غار داخل کوه نور از داخل شکافی در غار بالایی آن
بخشی از جلوه آتشفشان در بالای کوه نور
بخشی از آبشار کوه نور

یکی دیگر  از عواملی که کوه نور را به این درجه از مقبولیت رسانده است تلفیق معماری با مجسمه و نقاشی است یا به عبارت بهتر بهره گیری از همه ظرفیت های بیانی این سه رشته تجسمی و حجمی است، و بیاد داریم که این امر در معماری گذشته اتفاق می افتاد. یعنی همان که والتر گروپیوس معمار برجسته و بنیان گذار مدرسه مشهور باوهاوس نیز عنوان میکرد. گروپیوس معتقد بود که در گذشته هنرهای زیبا بخش حیاتی و ضروری برای معماری بودند. معماری حقیقی یک سالن هنری بود که مجسمه و هنرهای زیبا هر یک نقشی تکمیلی در آن داشتند اما حالا در یک جدایی مغرورانه ای بسر می برند. باید این وحدت را دوباره ایجاد کنیم تا روح تازه ای در کالبد معماری دمیده شود

به نظر می رسد با تکیه بر این معناست که او دست به خلق چندین مجسمه نقش برجسته و طراحی در درون و بیرون کوه نور زده است. در درون حفره یا پنجره ای که بیشترین نور را به داخل غار می آورد مجسمه ای کار شده است که معنای ضمنی اش با سنگ و  سنگینی ارتباط دارد. مردی قوی هیکل باری را بیش از توانش تحمل می کند. مجسمه که بنوعی نقش برجسته هم هست در معنای استعاریش اشاره به فرهاد، هرکول و اطلس نیز دارد. اما با توجه به جهت گیری مضمون کارهای نقاشی و مونوتایپ های او. این مجسمه نماد رنجی است که برانسان تحمیل می شود.

علاوه بر مجسمه و نقاشی، گیاهان و درختان نیز در محاسبه استتیکی حجم کلی صخره منظور شده اند. او می گوید: (به کوه به عنوان یک حجم نگاه می کند نه یک بنا. البته که کوه یک بنای معماری و کاربردی است اما ارتباط زیبا شناسانه یا استیتک حجمی آن است که برایم اهمیت دارد. مجسمه های داخل و خارج صخره و نیز نقاشی های داخل آن به ابعاد هنری اش و در نتیجه به تاثیر گذاریش می افزایند).

همراه با افتتاح کوه در سال 1383 سومین مجموعه آثار خویش را بنام کوه نور منتشر کرد. در این مجموعه دو پروژه پردیس و کوه نور در کنار سایر آثار تجسمی او به چاپ رسیده اند. یکی از کارهای خوب و ارزنده ای که جا دارد از آن نام برده شود این است که مدیریت شرکت سازنده کوه نور علاوه بر حمایت همه جانبه ای که از ساخت آن به عمل آورد، پشتیبان چاپ این کتاب نیز شد که امید است سرمشق دیگر شرکتها قرار گیرد.

صخره و غار شهر راز در شیراز

اثر دیگری از ایشان به شیوه کوه نور در شیراز است. این صخره و غار زیر آن، در ورودی یک بازار (هتل ـ فروشگاه) بنام «شهر راز» واقع در خیابان رودکی ساخته شده است که از دیدنی های شیراز است. کسانی که می خواهند به رستوران طبقه بالا بروند وارد غاری می شوند که طبیعی جلوه می کند تکنیک ساخت آن بازدیدکنندگان را در ساختگی آن به شک می اندازد ویژگی های کار شده در آن مردم را تا رسیدن آسانسور سرگرم می سازد. در این غار چشمه ایست که پسرکی چوب بدست از آن آب می خورد

ساخت مجسمه پسرک درون غار ترکیبی از برنز و رزین است که با آبی فیروزه ای پاتینه شده است. آسانسوری از داخل غار، مردم را به رستورانی در پشت بام فروشگاه می برد. آسانسور از سقف غار بیرون می رود و از جایی از پشت یک آبشار در بالای غار بیرون می آید. در مدتی که مردم منتظر آسانسور هستند می توانند از زیبایی های درون غار لذت ببرند. این قضیه برای کسانی هم که برای خرید به فروشگاه می روند جذاب است.

.

مجسمه پسر بچه داخل غار مجتمع شهر راز در شیراز 1384
دو پسر بچه و مشعل در داخل مجتمع شهر راز شیراز

حجم درون غار، و نقش مواج سنگهای دیوارهای آن، نورهای حفره ها که فضای غار را به گرمی روشن می کنند و مجسمه پسربچه با صدای ریزش آب شعری است که نه با کلمه، بلکه با سنگ سروده شده است. در محوطه (لابی) فروشگاه دو مجسمه از دو پسر بچه در حال بازی نیز از او نصب شده است. این دو مجسمه از جنس پلی استر می باشد. از درون مشعل دست پسر بچه آتش بیرون می آید. در اینجا نیز تجربیات فنی گذشته در حل مشکلات فنی مشعل به کمک او آمده است.

پارک آبی ( آفتاب شادی) در مشهد

عکسها و فیلم هایی که از نحوه ساخت پارک گرفته شده اند را وقتی بررسی می کنیم پی می بریم تلاش او برای رسیدن به حسی از فضای طبیعی در چیدمانی آگاهانه و شهودی از حجم ها، موفق بوده است. او دائماً از کارش عکس می گرفت تا در بررسی شبانه اش از آنچه فردا می بایست اتفاق می افتاد یاریش نماید

فضای پارک آبی بصورت غاری بزرگ است با حجمهای عظیم که از سقف آویزان شده اند یا از زمین بیرون آمده اند، فضایی طبیعی و دلنشین. بنابراین هدفی که در پشت ساخت این پارک آبی برای او وجود داشته است، یعنی همان احساس شادی از بودن در محیطی هنری و طبیعی، برای کسانی که برای تفریح و ورزش  به این محل می آیند، تحقق یافته است. در واقع شما به یک گالری یا یک نمایشگاه هنری در درون یک غار بزرگ وارد می شوید، نه یک پارک آبی معمولی، او می گوید..

داخل پارک آبی مشهد 1387

در اطرافم در خیابان، در بازار، در پارکها، در میدانها، همه جا ردی از ناهماهنگی، بی دقتی، زشتی، خام دستی و خام اندیشی می بینم که آزارم می دهد. در حالی که راه حل های بدون هزینه ای هم برای آنها وجود دارد که نه تنها زیبایی ایجاد می کنند بلکه بصرفه هم هستند، یعنی به راحتی می شد این زشتی ها نباشند. فقط کمی فکر، کمی تعهد و بعد پیدا کردن متخصص آن کار. متخصصی که از تجربه کافی در آن مورد برخوردار باشد. عده ای حتی نمی دانند که ارزش افزوده کار هنری چندین برابر کارهای دیگر است. مشکل اصلی این است که خیلی ها زشتی را نمی بینند والا اتفاق نمی افتاد. و وقتی به آنها نشان می دهی با تعجب به تو نگاه می کنند. چون دیدن زیبایی و زشتی از جمله اموراتی است که به دانش و تربیت نیاز دارد آنهم از دبستان، داشتن چشم کافی نیست. لطافت و زیبایی در دیدن اگر بود بخش قابل توجهی از این ناهنجاری ها و خشونت ها اتفاق نمی افتاد. بنابراین کار روی این پارک فرصتی برایم ایجاد کرده بود که بخشی از آنچه را که مردم به آن نیاز دارند در اختیارشان بگذارم پارک آبی یکی از جاهای عمومی است که روزانه صدها نفر به آن وارد می شوند. در این گونه موارد آنچه که برای من اهمیت دارد درست انجام دادن کار و زیبا کردن آنجاست. بهترین فرصت است برای اینکه بخشی از زیبایی و گوشه ای از هنر را به مردم عرضه کرد.

هنر اصیل برای هنرمند مسئولیت می آورد. مسلما در چنین مکانهایی اگر با آگاهی کار شده باشد. روی مردم تاثیر خواهد گذاشت و زیبایی را به آنها آموزش خواهد داد. برایم اینجا در حکم نمایشگاهی در یک غار طبیعی هم بود. در سقف، در دیوارها و در هر گوشه ای از پارک حجمی آبستره و یا فیگوری قرار داده ام، مثل فیگور آناهیتا روی دیوار، یا دو فیگور در ورودی پله ها. دو تونل که بر روی رودخانه آرام داخل پارک آبی ساخته شده است، بخشی از دیدنی های پارک آبی هستند. هنگام ساخت تونل ها، به آنها به عنوان یک حجم هنری نگاه می کردم، برای همین کار زیادی روی آنها انجام گرفت. طراحی سقف این غار بزرگ و ایجاد حجم هایی زیبا و متناسب با بقیه قسمت ها، از مشکل ترین بخشهای کار بود اما حالا یکی از قسمت های جذاب این غار یا به اصطلاح پارک آبی، همان سقف آن است. تلاش شده است در جای جای پارک آبی مثل مسیری که مردم وارد آن میشوند، استخر موج و صخره های اطرافش، آبشار ته پارک، برخوردی خلاقانه انجام می شود.ه.

1387یکی از آبشار های داخل پارک آبی

طراحی و اجرای آن کاری بود پر زحمت و طاقت فرسا چرا که سازه ای از قبل در آنجا برپا شده بود و می بایست طراحی پارک آبی با آن هماهنگ می شد.اما حل این گونه مشکلات زیاد سخت نیست، مشکل اصلی من بعضی از سرمایه گذارها هستند که اکثراً آشنایی کمی با کارهای هنری و اصولاً با حوزه زیباشناسی دارند و تا این جای کار هم هیچ عیبی بر آنها نیست. من هم مثلاً در چشم پزشکی تخصصی ندارم. اما مشکل زمانی است که به صرف مالک بودن و سرمایه گذار بودن، این توهم به آنها دست می دهد که در تمام حوزه ها صاحب نظرند یا حق دارند دخالت کنند. و معمولاً هم دخالت آنها به ناهماهنگی و هرج و مرج در کار و محیط کار می انجامد)

مجسمه ورزشکار ، اثری از شبرخ گلباز حق که در لبه استخر موج نصب شده است از یک دستش آب جاری است و در دست دیگرش چراغی قرار دارد. این مجسمه بر جذابیت پارک می افزاید. در اینجا باز اثر هم نشینی معماری و مجسمه را در ایجاد فضای بهتر در می یابیم.

بانوی آبهای خلیج فارس- آناهیتا

از کاری های اخیر او دو پروزه بنام شیرین و فرهاد و پروژه آناهیتا که برای ساخت در جزیره کیش طراحی شده است از همه شاخص ترند. طراحی هر دو پروژه پایان یافته و مشغول تهیه نقشه های ساختمانی آنها است. طراحی پروژه بانوی آبهای خلیج فارس ـ آناهیتا از سال ها پیش شروع شد. از زمانی که پروژه کوه نور رو به پایان بود. شکل گیری آن زمانی بود که پس از کار روزانه، برای رفع خستگی در کنار ساحل زیبای جزیره کیش قدم می زد. نگرانی برای آلوده شدن و از بین رفتن این زیبایی، همیشه همراهش بود و هنوز هم هست. می باید بطریقی از این آبها نگهبانی کرد. اسطوره ایرانی آناهیتا که مادر و نگهبان آبهاست به درون این نگرانی ها راه یافت و زایش پروژه ای را شکل داد که نزدیک به هشت سال زمان برد تا بتواند به عنوان یک بنای نو و خلاقانه ی معماری به ظهور برسد.

ده ها طراحی انجام شد تا کار شکل مطلوب خود را بیابد. یک مجسمه توسط ایشان و دو مجسمه ی دیگر توسط شبرخ گلباز ساخته شد تا به فرم زیبا شناسی قابل قبول برای آناهیتا دست یابند. براساس طراحی ها و مجسمه ها دو انیمیشن و دو ماکت ساخته شد تا پروژه شکل نهایی به خود بگیرد هم اکنون سرگرم تهیه نقشه های اجرایی آن می باشد.

آناهیتا با هتل زیر آن نزدیک به صد و ده متر ارتفاع دارد. در این پروژه ترکیب معماری و مجسمه در شکل مطلوبش اتفاق افتاده است. همان شیوه ای که فکر می کند معماری را به جایگاه واقعی اش بر می گرداند. همانطور که گفته شد نزدیک به هشت سال کار و مطالعه روی آن صورت گرفته، که حدود دو سال آن بصورت پیوسته و متمرکز بوده است تا پروژه به شکل دلخواه کنونی رسیده است. برای معرفی بهتر این پروژه بخشی از نوشته های کالتالوگ این مجموعه را که همراه با عکس های متنوعی نیز هست، در اینجا می آوریم:

مجسمه بانوی آبهای خلیج فارس، آناهیتا زیربنا 15000متر مربع

مجموعه آناهیتا در زمینی به مساحت 40000متر مربع، با زیربنای 56000 متر مربع شامل هتل، مجسمه عظیم آناهیتا، مجسمه پری دریایی، دو دریاچه، صخره ای بزرگ با نقش برجسته ای به صورت کالسکه با چهار اسب، پارک آبی، آمفی تاتر و سینما، سالن های بازی، سالن هایی متناسب برای گالری و حراج های بین المللی، فروشگاه های متعدد، صخره هایی برای علاقه مندان به کوه نوردی با آبشارهای متنوع، در چشم اندازی کاملاً طبیعی در کیش اجرا خواهد شد.

یکی از ویژگی هایی که این مجموعه را از نظایرش متمایز می گرداند وجود مجسمه عظیم آناهیتاست. در سرزمین کهن ما آب همواره مایه ای ارزشمند بوده است بطوریکه این ارزشمندی در دل اسطوره ای یگانه همچون آناهیتا تجسم یافته است. این بانوی آبها نمادی است از پاکی و زیبایی که از آبها نگهبانی می کند، و نوشته اند او به بزرگی همه آبهایی است که روی زمین جاری است. این مجسمه با تاثیر از این اسطوره تاریخی ـ ایرانی و وجود آبهای زیبای اطراف جزیره برای ورود هتل طراحی شده است. به لحاظ ارتفاع دومین مجسمه بزرگ دنیاست و تنها مجسمه ایست که داخل آن برای کابری به این گونه طراحی شده است.

این مجسمه در ورودی هتل قرار دارد. تلفیق معماری و مجسمه و هم چنین ترکیب عناصر مدرن و طبیعی رویکردی است تازه که در این مجموعه تبلور یافته است. مجسمه بیست و پنج طبقه دارد که هر طبقه برای کاربری خاصی طراحی شده است. عظمت این بنا از دور دستهای جزیره و آبهای اطراف دیده خواهد شد.

تفرجگاه آرمان در مشهد

نمایشگاهی از طبیعت و هنر

تفرجگاه مرکزی با انگیزه ایجاد فضایی طبیعی و معنوی برای شما بازدیدکنندگان ساخته شده است. غارها – صخره ها و آبشارهای زیبای طبیعی معمولا خارج از شهرها قراردارند و دسترسی به آنها گاهی دشوار. با ساخت تفرجگاه آرمان این فرصت در اختیار عموم قرار داده شد  تا ساعاتی در دامان زیبای طبیعت به استراحت و تامل بپردازند، اما این بار در داخل شهر و نزدیک حرم مطهر.

در دل این صخره ها و آبشارهای زیبا، نمادهایی از بزرگان فرهنگی و هنری خطه خراسان همچون فردوسی، خیام، عطار نیز جای گرفت تا با ایجاد فضایی دلنشین و معنوی، لذت بودن در طبیعت را بیشتر نماید. وجود دو غار در پشت صخره ها و فرصت وارد شدن و دیدن شگفتی های درونشان، بر لدت شما از این مجموعه می افزاید.

1395-مجتمع آرمان شامل صخره – آبشار – مجسمه

مجسمه ها

دل چواز پیر خرد نقل معانی می کرد  عشق می گفت به شرح آنچه بر او مشکل بود ( حافظ )

مجسمه بزرگ پیر خرد – نمادی از بزرگان شعر و ادب منطقه خراسان است. در دستش شمعی است که حکایت از روشنایی درونشان  و چراغ هدایتی که این بزرگواران در دست دارند. اما دست دیگرش متحرک است، با سوار شدن چند نفر بر آن، دست به طرف دری در سینه اش حرکت می کند. مردم به درون مجسمه می روند. یعنی ورود به فضای معنوی این بزرگان. در این فضا که در واقع یک گالری است مردم با تولیدات فرهنگی و هنری نیز آشنا می شوند، که حاصل کار آنهاست. مجسمه به شیوه ای مدرن ساخته شده اما با مهارت در یک هم جوشی درونی حجم ورنگ، در دل این معماری جا گرفته است.

مجسمه پیر خرد اثری از شبرخ گلباز حق
مجسمه انسان و سنگ و دختر بچه اثر شبرخ گلباز حق

مجسمه بار امانت – این مجسمه با تاثیر از شعر حافظ ‘’ آسمان بار امانت نتوانست کشید’’ ساخته شده است، نمادی است از بارگران مسئولیتی که بر دوش آدمی نهاده شده است. این مجسمه با باری که بر دوش دارد، هر پانزده دقیقه یک بار، به طرف پائین خم می شود که از خم شدن آدمی در قبال مسئولیتهای سنگین خویش خبر می دهد. اما بار دیگر سر بر می آورد که نشانیست از فائق آمدن او بر مشکلاتی که در این وادی داشته است. و این همان طریقی است که بزرگان اهل دانش و خرد طی می کنند.

مجسمه دختر بچه ( ریحانه )– دختر بچه ای با چراغی در دست، ازهمان چراغی که پیر خردمند در دست دارد. و نمادی است از شادی و رفتن بطرف روشنایی. از این منظراو فرزند پیر خرد ماست ومجسمه اش نسبت معنایی می یابد با دو مجسمه دیگر.

مجسمه مرد سخن گو

این مجسمه در طبقه اول بخش تجاری قرار دارد. بگردی پیدایش می کنی، کتابی در دست و آماده برای قصه گویی. اگر کنارش بنشینی و از او بخواهی، داستانی برایت تعریف می کند و اگر اهل دل و اهل شعر باشی از دیوان حافظ برای تو فالی می گیرد. و اگر اهل خرید باشی، باز پس از خرید ت، برای تفرج، می توانی خریدار دانش گرانبهای اینان نیز باشی در حد وسع خویش.

غارها

غار پائینی داخل تفرجگاه آرمان
بخشی از داخل غار پائین

یکی از جاذبه های بی نظیر این مجموعه وجود دو غاردر پشت صخره ها است. غارهایی که هر کدام با جلوه هایی خاص، بیننده را مجذوب خود می نماید. ممکن است شما هم تا بحال غاری را دیده باشید. آن غار فقط طبیعت است با زیبایی های خاص خودش. اما اینجا عناصرمعماری طبیعت با جلوه های هنر دست انسانی آمیخته شده اند، تا زیبایی متفاوتی را به نمایش گذارند. سنگ و آب و گیاه در اینجا سخنی متفاوت دارند. رمز و راز درون غارهای طبیعی و زمزمه عبور انسانهای گذشته در آن، در اینجا از منظر هنر جاری شده است.

غارها و صخره های این تفرجگاه با ترکیبی از سنگهای دست ساز و طبیعی ساخته شده اند. غار هم کف به رستوران تبدیل شده است. در قسمت ورودی آن، چشمه ای است که از دل سنگها جاری است و نیز دری سنگی به وزن تقریبی دوتن که اتوماتیک باز و بسته می شود و یادآور افسانه های کهن است. دو چشمه با ویژگیهای طبیعی در درون آن جاریست. چند نقش برجسته نیزاز چهره انسان بر روی دیوارها ایجاد شده اند. نمایشگاهی از ابزار و وسایل انسانهای اولیه و دوره های بعد تر در معرض دید بازدید کننده گان قرار دارد.

درب چوبی غار پائین. درب دیگر این غار از دو تخته سنگ به وزن 2 تن ساخته شده و اتوماتیک باز و بسته می شود

مجسمه های چوبی – میزها و نیمکتها

اشیا و لوازم مورد نیاز تفرجگاه، همچون مجسمه ها – درها – میزها – آباژورها و تابلوها برای تزئین فضاهای داخلی، می بایست در هماهنگی با فرم و محتوای این مجموعه طراحی می شدند، از این رو مجسمه هایی مدرن ، از چوب – الیاف خرما – سفالهای قدیمی برای تزئینات داخلی ساخته شدند. درهای غارها از چوب طبیعی با تزئیناتی خلاقانه وهماهنگ با محیط خویش ایجاد شدند، میزها – صندلی ها و نیمکت ها گر چه به منظور کاربری ایجاد شده اند، اما گوشه دیگری از خلاقیت های متفاوت موجود دراین مجموعه را به نمایش می گدارند.  

هر از گاهی از دل سنگها بخار بیرون می آید
هر شب تعداد زیادی از مردم به قصد تماشای جلوه های این تفرجگاه از جمله بازی آتش روی آب، به مجتمع آرمان می آیند

این مجموعه ترکیبی است هوشمندانه از هنرمعماری و هنرهای تجسمی و بویژه مجسمه سازی. معماری آن گر چه طبیعت گرایانه می نماید اما تنها طبیعت صرف نیست، بلکه حاوی خلاقیتها و دید زیبا شناسانه هنرمند سازنده اش نیز می باشد. اینجا سنگ، گیاه ، آب و آتش، نوایی انسانی می سرایند. سه مجسمه در داخل صخره ها – چندین مجسمه در داخل غارها – یک مجسمه در طبقه اول بخش تجاری، ویژه گی و نقوش درهای ورودی و درون غارها که آنها را به  نقش برجسته هایی بی نظیر تبدیل نموده است. انواع مجسمه های پست مدرنی که تزئینات داخل مجموعه را تشکیل می دهند. همه این دستاوردها اینجا را تبدیل به نمایشگاهی از هنرهای تجسمی نموده است. 

کسی که از پنجره ای که اینجا از طبیعت و هنر برویش گشوده شده ، به طبیعت اطراف زندگی اش نگاه کند، مطمئنا لذت و احترامش به درخت و گیاه، کوه و صخره بیشتر خواهد شد و این همان راز هنر است

این مجموعه توسط ابوالحسن کیوان  طراحی و ساخته شده است.

مجسمه ها – مجسمه های چوبی – آباژورها و میزها، توسط  شبرخ گلباز حق طراحی و اجرا شده اند

چاپ آثار

1379 اینجا پرندگان نمی خوانند

اولین مجموعه آثارش را در سال 1379، در کتاب نفیسی بنام اینجا پرندگان نمی خوانند انتشار داد. کتاب مورد استقبال هنر دوستان قرار گرفت. کارهای چاپ شده در کتاب در زمینه های طراحی، آبرگ، مونوتایپ، رنگ روغن، موزائیک و کار روی تخته (ریلیف) است. بخشی از کتاب نیز به پروژه پردیس در کیش و دو نقش برجسته در تهران اختصاص یافته است. کتاب به زبانهای انگلیسی و فرانسه نیز ترجمه شده است

کتاب سیر درونی هنرمند و نیز مسیر دستاوردهای هنری ایشان را به نمایش می گذارد. چیدمان کارها در کتاب با توجه به معانی آنها، تاریخ خلق اثر و تکنیک آنها صورت گرفته است. بررسی یکایک کارها در این نوشته مقدور نیست اما مثالی از کتاب می تواند روشنگر بخش وسیعی از کارها باشد. تابلوی پسربچه در ابتدای کتاب بنام «پسری با بلوز آبی» که به شیوه امپرسیونیستی کار شده است و تابلوی یک جوان در پایان کتاب بنام «و باز هم رفتن» که با تکنیک آکریلیک و با سطوح تخت و در کمال ایجاز کشیده شده است، بنظر می رسد عمدا در ابتدا و پایان کتاب آورده شده اند.غرور و اطمینانی که در چهره پسربچه .

ابتدای کتاب است، در چهره جوان پایان کتاب، که به نظر میرسد تمثیلی از خود هنرمند است  دیده نمی شود. جوان پایان کتاب با صورتی کشیده و باریک، کمی خسته، در ابتدای راهی است طولانی، راهی گنگ و نامشخص و پیچ در پیچ. گویی در یک برهوت گام بر میدارد. حتی شاخه ای یا بوته خاری هم نیست. در یک ناکجای بیرون از زماان. در این تابلو ازدرخشندگی رنگی صورت و لباس پسربچه، از سبزی با طراوت پس زمینه آن خبری نیست. جوانی است خسته که با کمی تلخی بما می نگرد و برایمان دست تکان می دهد. ظاهراً هر آنچه که هست را پشت سر می گذارد و مصمم به رفتن است. رفتن به جایی ناشناخته. تابلو در چند سطوح رنگی ساده و چند تاش تیره برای ایجاد حجم، کار شده است

چند لایگی معانی کارها که ناشی از استعارهای بکار گرفته شده در آنهاست، به تفسیرهای گوناگونی همانند آنچه ذکر شد می انجامد و مخاطبان بیشتری را دربر می گیرد بررسی گذرای کتاب، گذر او را از مسیرهای تجربی متفاوتی ترسیم می کند. ظاهرا چیزی نیافته است که در کنار آن پا سست کند و به آن بچسبد. یقینی در درونش نیست که به آن پناه برد. آنچه را که خیلی ها امروزه از هنرمند انتظار دارند یعنی داشتن یا رسیدن به مرزی مشخص ومعین. کتاب تماما انعکاس یک جستجوست که پایانی بر آن متصور نیست. می گوید:( در یک اجتماع متلاطم چطور می توانم به آرامی و در یک مسیر حرکت کنم. دست من نیست. من مثل خیلی ها شانس و موقعیت زندگی در ساحل را نداشتم زنگی من به دلایلی روی موجهای این دریای سهمگین و طوفانی می گذرد. تازه شتاب این دوره تاریخی هم قرار از همه چیز و همه کس ربوده است. فردا هنوز نیامده بوی کهنگی اش را می شنوی. از طرفی خود نقاشی هم خیلی سخته).

(تک چاپ ها (مونو تایپ

دومین کتاب منتشر شده او، گزیده ای از آثار مونوتایپ ها (تک چاپ ها) است. مونوتایپ نوعی از نقاشی است که روی شیشه کشیده می شود و همانطور که از اسمش پیداست فقط یک بار روی کاغذ چاپ می شود. توصیف آثار این کتاب در خلاصه ترین جمله می تواند این باشد. «رنج نامه آدمی است» و نیز بازگو کننده نگرش و طرز تلقی هنرمند از محیط خویش او در این آثار شاهدی است که در زوایای تاریک جامعه حضور می یابد و آنچه را که گاهی نمی بینیم یا دیده نمی شود با زبان بصری برای ما نمایش می دهد. زبانش تلخ است چون از تاریکی ها حرف می زند. رنج های آدمی را می شناسد و برای مضامین بیانگر این رنجها، بسیاری از موضوعها و تکنیکها را تجربه می کند حتی شعر را هم به خدمت می گیرد. اما همانطور که خودش می گوید راضی نیست. (مونوتایپ برای من دنیای وسیعی است که می توانم در بسیاری از زمینه های تکنیکی و موضوعی دست به تجربه بزنم. تازه دارم زاویه مناسب نگاه کردن به این ابزار را پیدا می کنم. باید خیلی کار کنم. البته اگر وضع مالی اجازه دهد)

در کارهایش تا مرز آبستره پیش می رود اما همچناان مضمونی مبهم را در درون آن می توان یافت. و در پس این مضمون اندیشه ای است که موجد همان کار شده است ولو در شکل تجریدی اش.در اثری بنام «در این سکوت حقیقت ما نهفته است» صفحه 51کتاب، چهره اسکلت گونه زنی است که با خشم و نامیدی به ما می نگرد. پرتره با چند تاش قلم مو و گویی در چند لحظه و به سرعت کشیده شده است. یا اصلا شاید قرار نبوده است چیزی کشیده شود. این خطوط تیره، زنی است که به سوی ما برگشته. گوییرنج قرنها را با خود دارد.در سکوت حفره های گود افتاده چشم هایش فریادهایی است که از ته تاریخ شنیده می شود و تکرار می شوند درون غاری که او ایستاده است. غاری تاریک

کوه نور

سومین اثری که منتشر کرد کتابی است به اسم کوه نور . کتاب کوه نور کتابی از گزیده های کارهای اوست این کتاب علاوه بر معرفی پروژه کوه نور .به معرفی نقاشی ها – طراحی ها و دیگر آثار او نیز می پردازد

کوه نور جزیره کیش
مجموعه آثار از جمله کوه نور 1383
داخل غار کوه نور مجسمه از جنس چوب

بخشی از آبشار کوه نور
آتشفشان بالای کوه نور 1383
داخل غار کوه نور از غار بالایی 1383

زندگی چیز دیگریست

زندگی چیز دیگری است

چهارمین مجلد از آثار او بنام (زندگی چیز دیگری است) اختصاص به طراحی های اخیرش دارد که در سال 1383 منتشر گردید. کتاب با نوشته ای از خود او درباره طراحی آغاز می شود، با عنوان (طراحی را دوست دارم) این مقدمه دیدگاه هنرمند را نسبت به هنر به ویژه هنر طراحی با زبان تمثیل و اشاره بخوبی بیان می کند. شاید بتوان گفت مانیفست جدید اوست. اگر کسی با دقت کارهای قبلی ایشان را دنبال کرده و نگاه و طرز تلقی او را در پس کارهایش دریافته باشد، متوجه خواهد شد که نگرش مستتر در این مقدمه با پیش فرضهای بینش قبلی او تا حدودی فاصله پیدا کرده است.

هر چند رئالیسم اجتماعی را یکی از  شیوه های مناسب برای بیان عواطف و اندیشه های خود می داند. اما از شیوه های دیگر هنری نیز استقبال می کند و آن را بکار می گیرد. می گوید: (هنر در شکل متعالی اش بیش از یک هماهنگی صرف در بین عناصر شکلی آن است. هنر بدون ارائه اندیشه ای در پشت شکل آن برای من بی معنی است. بقول هاوزر پنجره برای این است که شما از داخل آن به منظره ای بنگرید. تا مدت کوتاهی می توانید به چارچوب آن نگاه کنید. من به مضامین فلسفی و اجتماعی علاقه مندم اما چالش اصلی من در شیوه ارائه آنهاست. بقول شاملو هنر در بافت زبانی اش شکل می گیرد و به ظهور می رسد. برای همین همیشه در جستجوی یافتن آن زبان مناسب هستم. برای بیان هر مضمونی کلی مطالعه و کار می کنم اما بعضی وقتها موفق نمیشوم چون کار هنری کاری است سخت و دشوار. به قول ویلیام فاکنر «هنر عرق ریزی روح است»)

در این مقدمه او باور دارد که دیدگاه او تنها یکی از دیدگاه های ممکنه است. «طراحی میتواند طرح های این کتاب باشد. طرح های کتاب دیگری باشد. طرح های کتاب شما باشد. طراحی میتواند رودخانه ای باشد که هر کس به اندازه ظرفش از آن آب بر می دارد، می نوشد و به دیگران هم می دهد» اگر شما کلمه طراحی را بردارید و بجایش کلمه بینش یا حتی فلسفه را بگذارید. می توانید نگرشی هرمنوتیکی را در پس بیان آن دریابید. مضامین، مفاهیم و شیوه ترسیم طراحیهای کتاب نشان می دهد که او همچنان علاقه مند به بیان مسائل انسانی از دیدگاه جامعه شناسی است. می گوید: ( این دیدگاه، یکی از روشهای دیدن است و دیدن های دیگری هم هستند. وسعت دیدمان هم بستگی به ظرف و تشنگی مان دارد).

یکی از طراحهای کتاب که می تواند نگرش هنرمند در پس بخشی از کارش که بدین شیوه کشیده شده اند بما نشان دهد طراحی است بنام «خالی و پر» این طراحی زن و مردی را در داخل اتاقی نشان می دهد که ظاهرا با هم اختلاف دارند. مرد از پنجره بیرون را نگاه می کند که تمثیلی است از برون گرا بودن این مرد. و زن دست در بغل و در خود فرو رفته است که حکایت از درون گرا بودنش دارد. به نظر می رسد که هنرمند این تلقی را نسبت به همه مردان و زنان داشته باشد و این مورد فقط موضوع این طراحی است و می تواند عکس آن هم صادق باشد. زن و مرد هر دو پشت به یکدیگر دارند که نشان از تفاوت این دو جنس یا تفاوت طرز تلقی آنهاست. نکته جالب و تکمیل کننده مضمون طراحی، وجود دو لیوان در روی میز است. هر دو لیوان حدوداً به یک اندازه هستند و به یک اندازه آب دارند که باز هم تمثیلی است از زن و مرد و نیز باور هنرمند در مساوی بودن آنها. فرق این دو لیوان تنها در این است که یکی خاکستری و دیگری بی رنگ یا روشن است. در لیوان روشن مایه ای نسبتاً تیره وجود دارد و در لیوان خاکستری مایه ای روشن ریخته شده است.

در این طراحی هیچ ارزش گذاری در تفاوت بین زن و مرد انجام نگرفته است. هیچ کدام بر دیگری برتری ندارند. هر چند زن در پلان جلو قرار دارد و ظاهراً نقش برجسته تری را ایفا می کند ولی همه اجزاء دیگر طراحی حاکی از مساوی بودن آنهاست. خاکستری زمینه نیز یک دست، و از درون هر دو فیگور عبور داده شده است. از دید هنرمند تفاوتی که هست تنها در آن چیزی است که جامعه در درون ما می ریزد و ما از طریق آن نسبت به یکدیگر ارزش گذاری می کنیم طراحی به ما می گوید این ارزش گذاری بیرون از ما وجود ندارد بلکه این یافته های ماست که اساس داوری ما قرار می گیرند. و شاید بتوان پی رنگ نهفته در پس این طراحی را این گونه دریافت که همیشه با شک به اندیشه هایمان نگاه کنیم و در پی به روز کردن و تغییر و تعمیق آن بر آیم.

در این طراحی عناصر کار با نگرشی جامعه شناسانه در کنار هم چیده شده اند. این مسئله هر چند از روانی و آزادی طراح کاسته است اما به روابط زیبا شناختی کار لطمه نزده است. چرا که معنی در درون بافت زبانی اثر در گیرشده است. طراحی با خطوطی ساده کشیده شده است. در این طراحی تیرگی شدید یا کنتراست وجود ندارد بلکه خاکستری زمینه، پاساژ رنگی ملایمی است بین سفیدی کاغذ و تیرگی خطوط که بیانگر نبودن تضاد شدید بین آن دو است. خطوط روشنی که در جای جای طراحی چرخیده است نیز بر ظرافت کار افزوده است بطوریکه می توان گفت کار در نهایت ایجاز و اقتصاد در بیان کشیده شده است. این بررسی را می توان در مورد تک تک کارها انجام داد و به درکی از روابط منطقی و عاطفی در بین اجزا بصری یک طراحی دست یافت

نقش برجسته از جنس شیشه

1384 نقش برجسته از جنس شیشه
1384 نقش برجسته از جنس شیشه

این مجموعه از نقش برچسته ها در سال 1384 برای ورودی یک مجتمع تجاری در جزیره کیش طراحی و اجرا شد

طراحی برای دیوارهای مجتمع آرمان

طرحی برای پشت بام یک مجتمع تجاری – 1395
پسر بچه،، طرحی برای راهروهای یک مجتمع مسکونی – تجاری 1395-

عکاسی

عکاسی بخش نسبتاً زیادی از فعالیتهای اورا تشکیل میدهد. در واقع عکاسی پا به پای فیلم – معماری و نقاشی در مسیر تجربه های او قرار دارد. با این وجود فعالیتهای دیگر او زمان کمی برای ارائه و نمایش عکاسها در اختیارش می گذارد. از طرفی به چاپ آثارش بیش از نمایشگاه معتقد است. برای همین سه آلبوم از عکسهایش را با مضامین اجتماعی، طبیعت و آبستره برای چاپ گردآوری کرده است که هنوز شکل نهایی  بخود نگرفته اند. برای آشنا شدن با دیدگاه او در پس عکس هایش بهتر دیدیم که بخشی از مقدمه یکی از این سه آلبوم را در اینجا بیاوریم

عکس زمان گریز پا را نگه می دارد، ثبت می کند و ما به این مسئله عادت کرده ایم. با این همه شگفت انگیز است. اما آیا نقطه ای از توالی زمان را ثابت کردن، متوقف کردن زندگی نیست؟ بی جان کردن آن نیست؟ وقتی عکسی را می بینم دوست دارم بدانم لحظه قبل و یا بعد از آن، موضوع در چه حالتی بوده است. فکر می کنم که آن صحنه ها از دست رفته اند. آیا زندگی صحنه های از دست رفته نیست؟ شاید اما عکس همه ی این نیست. عکس حرکت را از واقعیت متحرک زندگی می گیرد اما لحظه هایی را ثبت می کند که ما کمتر در واقعیت سیال و جریان دار به آن دقت می کنیم و شاید هم نمی بینیم، کسی از خیابان رد می شود. تصویری کلی و مبهم از رفتن او از این سمت به آن سمت خیابان را به ذهن می سپاریم و یا به یاد می آوریم. حال اگر عکسی از این شخص در لحظه عبور گرفته شود این لحظه حالتی از آن فرد را نمایش می دهد که ممکن است در ثبت فریم های نگاه ما از دست رفته باشد. لحظه ای از حرکت دستش، تندی نگاهش، ترس یا آرامش چهره اش. عکس می تواند بدون پریدن اطلاعات و با وضوحی یکنواخت نسبت به ذهن، این لحظه ها را ثبت کند و از دست برد زمان و فراموشی نجات دهد و به عنوان یک مرجع و منبع اطلاعاتی ما را در تفسیرها و تاویل های بعدی مان یاری دهد.

چگونگی شکل و معنای واقعیت بستگی به ساختار ذهن دارد. واقعیت جریانی سیال در بین تاویل های ماست. امری ایستا و ثابت نیست. عکاس عکسی با جهت گیری خاص و یا از زاویه ای خاص می گیرد. بیننده هم از راه تاویل (نگرشی خاص) آن را می بیند. یعنی یک زاویه از واقعیت اما با دو ترجمه. عکسی از برج ایفل را، یک ایرانی، یک فرانسوی و یا خود مهندس ایفل متفاوت خواهند دید.

در عکس هر عنصر، نشانه چیزی در بیرون آن هست، اما این عنصر موجد مفهومی پایدار و ثابت نیست، بلکه بنا به زمان و فرد بیننده فرق خواهد کرد. عکس برج ایفل را دو سال دیگر، آنها جور دیگری خواهند دید. عکسی که علاوه بر ارائه اطلاعات مستند، حاوی زیبائی تصویری و معنایی نیز هست، نسبت به عکسی غیر حرفه ای بیشتر در معرض تفسیر و تاویل قرار میگیرد و ماندگار می شود.

عکس – طراحی

روز پایان می یابد و شب فرا می رسد چراغی روشن می کنم و بیاد نمی آورم که نورش حاصل کار کسی چون ادیسون در جایی دور از این اتاق من بوده است. در پناه نورش به دیواری تکیه می کنم که حاصل کار معماری است که نمی شناسم و داستانی از یک نویسنده می خوانم که در جایی دور از اینجا نوشته است. روشنایی لامپ، اتاق من و داستان آن نویسنده سهمی است از دیگران برای من، تا فردا که در آشوبی از بی تصمیمی و تردید بیدار می شوم همراهیم کند. تردیدهایی که اگر پاسخی هر چند تردید آمیز نیابند درونت را می آزارند و روزت را بیهوده می سازند. و در می یابم که این گونه است که آدمی به علم و هنر نیازمند است. و اگر آشفتگی را در اطرافت فراوان می یابی، بدان که در آنجا علم و هنر خوار و کم بها شده اند و چیزهای  دیگری جایگزین و بهاء یافته اند پس از خود می پرسم من چه سهمی برای دیگران دارم.

این بررسی مختصر را در مورد کارهای کسی که ممکن است همچون دیگران در کاستن از این تردیدها و آشفتگی ها یاریمان نماید به پایان می بریم با دو جمله از بسیار جملاتی که درباره این کارها از دیگران شنیده و یا خوانده ایم. (امروز برای چند ساعت آرامش، به کوه نور رفتم) و (با دیدن کارهای کتاب اینجا پرندگان نمی خوانند، بار دیگر به دیدار تاریخ پرآشوب این سرزمین رفتم و گریه هم کردم).

کارگاه هنری نوین